انتظار
شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب تـمــام غـصــه عـالم نشسته در محراب که نالههای صبورش ندارد امشب تاب نگـــاه کــن کــه بـبـیـنـی چگـــونه مــیبارد
مـصـیـبــت از در و دیــوار خـــانــه اربــاب بــرای غسل شــب قـــدر آمــده امـــشب فـقـط خــدا و رسولـش به منـزل مهتاب
بــنــای زنــدگـیــش را بــه آب مــیشــوید
الهی صبــر علـــی را بـه فاطمـه دریاب
بـه قـطره قـطره سرشکش دخیل میبندد
بر آن ضریح کبود و شکسته و بــیتاب
چـه آبــها کــه سراسیمه غسل میکردند
بـرای آن کـه نـمانـد در آن بـدن خـوناب
چــه مــیرسد بــه علی از مرور خاطرهها
نوشته شده در پنج شنبه 89/9/25ساعت
10:46 صبح توسط حمید نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |